وای از سکوت تو

 نبض مرا بگیر

نبضم نمیزند
انگار مرده ام
انگار رفته ام
در برزخی که تو
آرام خفته ای

 

با چشم های باز
خوابیده ای ولی
این بار چشم تو
بیمارو خسته نیست

چشمان باز تو
لبخند میزند
اما سکوت تو حرفی نمیزند
بیدار شو بخند، بیدار شو ببین
اشک مرا بشوی
نبض مرا بگیر

نبضم نمیزند
انگار مرده ام
شاید سکوت تو تنها مقصر است
در این کویر عشق
ما جانمان یکی است
وای این سکوت تلخ
پایان زندگی است

حرفی  نمیزنی، نبضت نمیزند
انگار مرده ای
بی تاب می شوم
فریاد میزنم
وای از سکوت تو…وای از سکوت تو

سمانه گل محمدی
[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 21:44 ] [ میثم ]
[ ]

لحظه دیدار

 

 

www.Asheghaneha.ir

لحظه دیدار نزدیک است
باز من دیوانه ام، مستم
باز می لرزد، دلم، دستم
باز گویی در جهان دیگری هستم
 
های ! نخراشی به غفلت گونه ام را، تیغ
های ! نپریشی صفای زلفم را، دست
آبرویم را نریزی، دل
- ای نخورده مست -
لحظه دیدار نزدیک است


 

[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 21:39 ] [ میثم ]
[ ]

چتر در باران

 ایستاده ام

 

در اتوبوس
چشم در چشم های نا گفتنی اش.

یک نفر گفت:
«آقا
جای خالی
بفرمایید»

چه غمگنانه است
وقتی در باران
به تو چتر تعارف می کنند.

شاعر : گروس عبدالملکیان

[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 21:37 ] [ میثم ]
[ ]

----تورا دوست دارم ----

 تو را دوست دارم

در این باران
می‌خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم

لبخند تو را در باران می‌خواستم
می‌خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم…

احمدرضا احمدی بیرجندی

[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 21:32 ] [ میثم ]
[ ]

چراغ چشم تو

 تو کیستی، که من اینگونه بی تو بی تابم؟

شب از هجوم خیالت نمی برد خوابم.
تو چیستی، که من از موج هر تبسم تو
بسان قایق، سرگشته، روی گردابم!

 

 

تو در کدام سحر، بر کدام اسب سپید؟
تو را کدام خدا؟
تو از کدام جهان؟
تو در کدام کرانه، تو از کدام صدف؟
تو در کدام چمن، همره کدام نسیم؟
تو از کدام سبو؟

من از کجا سر راه تو آمدم ناگاه!
چه کرد با دل من آن نگاه شیرین، آه!
مدام پیش نگاهی، مدام پیش نگاه!

کدام نشاط دویده است از تو در تن من؟
که ذره های وجودم تو را که می بینند
به رقص می آیند
سرود میخوانند!

چه آرزوی محالی است زیستن با تو
مرا همین بگذارند یک سخن با تو:
به من بگو که مرا از دهان شیر بگیر!
به من بگو که برو در دهان شیر بمیر!
بگو برو جگر کوه قاف را بشکاف!
ستاره ها را از آسمان بیار به زیر؟

ترا به هر چه تو گویی، به دوستی سوگند
هر آنچه خواهی از من بخواه، صبر مخواه.
که صبر، راه درازی به مرگ پیوسته ست!
تو آرزوی بلندی و دست من کوتاه
تو دوردست امیدی و پای من خسته ست.
همه وجود تو مهر است و جان من محروم
چراغ چشم تو سبزست و راه من بسته است.

فریدون مشیری

[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 21:21 ] [ میثم ]
[ ]

 

 

وای باران
باران
شیشه پنجره را باران شست
از دل من اما
چه
کسی نقش تو را خواهد شست؟
اسمان سربی رنگ
من درون قفس سرد اتاقم دلتنگ
میپرد مرغ نگاهم تا دور
وای باران
باران
پر مرغان نگاهم را شست
خواب رویای فراموشیهاست
خواب را دریابم
که در ان دولت خاموشیهاست
من شکوفایی گل های امیدم را در رویا ها میبینم
و ندایی که به من میگوید
گر چه شب تاریک است
دل قوی دار
سحر نزدیک است
دل من در دل شب
خواب پروانه شدن میبیندمهر در صبحدمان داس بدست
خرمن خواب مرا میچیند
اسمانها ابی
پر مرغان صداقت ابیست
دیده در اینه صبح تو را میبیند
از گریبان تو صبح صادق
می گشاید پر و بال
تو گل سرخ منی
تو گل یاس منی
تو چنان شبنم پاک سحری
نه
از ان پاک تری
تو بهاری
نه بهاران از توست
از تو میگیرد وام
هر بهار این همه زیبایی را
هوس باغ و بهارانم نیست
ای بهین باغ بهارانم تو

حمید مصدق

 
[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 21:18 ] [ میثم ]
[ ]

پیش از آنی که با غزل آیی

 پیش از آنی که با غزل آیی، دفترم شوره زار ماتم بود

ماه برکوی دل نمی‌تابید، خانه  ام انتهای عالم بود

کنج آیینه‌ام نمی خندید برق سوسوی کوکب بختم
بی‌سحرگاه خنده خیست، باغ بی‌باغ، قحط شبنم بود

 

تا رسیدی خدا تبسم کرد، با عبور تو کوچه پیدا شد
قبل از آنی که بگذری از دل، عطر در انحصار مریم بود

محو شب مانده بودم و مبهوت از خیالی که با تو زیبا شد
قد کشیدی از عمق احساسم، لرز قلبم چو شانه بم بود

بین عقل و جنون غزل رویید، شانه در شانه، خستگی خوابید
دست عشقت چه قدرتی دارد، کارد آن سوی استخوانم بود

چشم‌هایت مرا صدا می‌کرد، روح من سر به زیر می‌انداخت
رد شدم آزمون جرات را، درصد عشق‌بازی‌ام کم بود

ماه؛ بین من و تو قسمت شد، عشق از روی سادگی خندید
جای انگشت‌های حوا ماند روی سیبی که دست آدم بود

عباس کریمی

اشعار زیبا و عاشقانه, شعرهای عاشقانه

[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 20:42 ] [ میثم ]
[ ]

وفای شمع

 مردم از درد نمی‌آیی به بالینم هنوز 

مرگ خود می‌بینم و رویت نمی‌بینم هنوز 

بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم 
شمع را نازم که می‌گرید به بالینم هنوز 

 

آرزو مرد و جوانی رفت و عشق از دل گریخت 
غم نمی‌گردد جدا از جان مسکینم هنوز 

روزگاری پا کشید  آن تازه گل از دامنم 
گل به دامن می‌فشاند اشک خونینم هنوز 

گر چه سر تا پای من مشت غباری بیش نیست 
در هوایش چون نسیم از پای ننشینم هنوز 

سیم‌گون شد موی غفلت همچنان بر جای ماند 
صبح‌دم خندید من در خواب نوشینم هنوز 

خصم را از ساده‌لوحی دوست پندارم رهی 
طفلم و نگشوده چشم مصلحت‌بینم هنوز 

رهی معیری

 

وفای شمع

[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 20:40 ] [ میثم ]
[ ]

خواب اخر

 وقتی که خوابی نیمه شب، تو را نگاه می‌کنم

زیبایی‌ات را با بهار گاه اشتباه می‌کنم

از شرم سر انگشت من پیشانی‌ات تر می‌شود
عطر تنت می‌پیچد و دنیا معطر می‌شود

 

 گیسوت تابی می‌خورد، می‌لغزد از بازوی تو
از شانه جاری می‌شود چون آبشاری موی تو

چون برگ گل در بسترم می‌گسترانی بوی خود
من را نوازش می‌کنی بر مهربان زانوی خود

آسیمه می‌خیزم ز خواب، تو نیستی اما دگر
ای عشق من بی من کجا؟ تنها نرو من را ببر

من بی تو می‌میرم نرو، من بی تو می‌میرم بمان
با من بمان زین پس دگر هر چه تو می‌گویی همان

در خواب آخر عشق من در برگ گل پیچیدمت
می‌خوابم ای زیباترین در خواب شاید دیدمت

شاهکار بینش‌پژوه

[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 20:40 ] [ میثم ]
[ ]

!توجه!توجه!

 سلام دوستان گرامی

1- نظرتون در مورد وبلاگ یادتون نره

2-لطفا عضو شوید

3-اگر خواستید من را در امر فرستادن مطلب یاری دهید به ایمیل من در خواسست هنراه نام خودتان بفرستید

lovestory4122@yahoo.com

[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 16:40 ] [ میثم ]
[ ]

دانلود اهنگ سامان جلیلی حواست نیست

 دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبای سامان جلیلی به نام حواست نیست

ترانه علی عباسی ، ملودی سامان جلیلی ، تنظیم حمید مرادی ، ویولن مهدی رنجبر
به همراه متن ترانه حواست نیست
http://s2.picofile.com/file/7606172361/saman_jalili_havaset_nist.jpg

 

 



دانلود آهنگ حواست نیست 320
دانلود آهنگ حواست نیست 128


متن آهنگ حواست نیست
دارم حس میکنم دیگـــه یه جـای کار می لنگـــه
اونــــی که تو ولــــــش کردی تو این روزا دلش تنگه
حــــواسم جمع بهت امــــا تو این روزا حواست نــــیست
اونـــی که از خودت کنـــــدی دل من بود لباســــت نیست
کجــای بازی چشماتــــو به دست اشــــــک بخشیـــدی
کجـــا پشــــتـــت نبــــودم که تو از ادامـــــه ترســـیدی
چـــــرا هر چی که پیش میری نگـــاهت رو به من سرده
اهمــــیت نمیـــدی به کســــی که با تو هـــمــــــدرده
ته چشمـــام بارونــــــه وجودم از شکست میگــــه
مث غریبـــه هایی بام شــــدی یـــه آدم دیــگــــه
چــرا هر چی که پیش میری نگــاهت رو به من سرده
اهمــــیت نمیـــدی به کســــی کـــه با تو هـــمــــــدرده




دانلود آهنگ سامان جلیلی حواست نیست ، دانلود آهنگ سامان جلیلی ، دانلود آهنگ جدید ، دانلود آهنگ حواست نیست سامان جلیلی ، دانلود اهنگ حواست نیست
[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 16:29 ] [ میثم ]
[ ]

احساس اشک -دانلود-

 

 

 

 
دانلود آهنگ جدید و فوق العاده زیبا و شنیدنی گروه سون به نام احساس شک
ترانه : دکتر افشین یدالهی ، ملودی : امیر قنادی ، تنظیم : آرش قنادی و کیارش پوزشی
این آهنگ مربوط به سریال زمانه میباشد که هرشب از شبکه سه پخش میشود
به همراه متن ترانه ...
http://s1.picofile.com/file/7606186983/7.jpg

 

 



دانلود آهنگ گروه سون با نام احساس شک
دانلود آهنگ گروه سون با نام احساس شک
دانلود آهنگ گروه سون با نام احساس شک


 متن ترانه احساس شک


شک میکنم تو چشم تو گاهی تو چشمای خودم

گاهی به رویای خودم شک میکنم وقتی که تو

امروز و فردا میکنه

وقتی که گاهی بی ثمر با من مدارا میکنی

شک میکنم حتی به عشق با هر تپش با هر نفس

شک میکنم به آسمون پشت در باز قفس

وقتی که دلتنگ همیم وقتی که عادت میکنیم

وقتی که از هم خستیم وقتی رعایت میکنیم
[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 16:16 ] [ میثم ]
[ ]

محمد اصفحانی

 محمد اصفهانی

 

 

متن ترانه آهنگ غوغای ستارگان (امشب در سر شوری دارم):

 

امشب در سر شوری دارم

 

امشب در دل نوری دارم

 

باز امشب در اوج آسمانم رازی باشد با ستارگانم

 

امشب یکسر شوق و شورم ازین عالم گویی دورم ***

 

از شادی پرگیرم که رسم به فلک

 

سرود هستی خوانم در بَر حور و ملک

 

در آسمانها غوغا فکنم سبو بریزم ساغر  شکنم

 

*** امشب یکسر شوق و شورم ازین عالم گویی دورم ***

 

با ماه و پروین سخنی گویم

 

وز روی مه خود اثری جویم

 

جان یابم زین شبها ماه و زهره را به طرب آرم

 

از خود بیخبرم ز شعف دارم نغمه ای بر لبها

 

امشب یکسر شوق و شورم ازین عالم گویی دورم

 

 

 

 

دانلود آهنگ از لینک 1 با فرمت mp3

 Mohammad Esfahani - Ghoghaye Setaregan.mp3 5.9 MB Jan-18-13

 

دانلود آهنگ از لینک 2 با فرمت zip

 Mohammad Esfahani - Ghoghaye Setaregan.zip 5.8 MB Jan-18-13

 


 






 



 
[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 16:4 ] [ میثم ]
[ ]

دلم برات تنگ شده

 دل من برایت تنگ است

دلم برات تنگ شده جونم
ميخوام ببينمت نميتونم
بين ما ديوارهاي سنگي
فاصله يک عمر ميدونم
بغض ترانمو شکستم
ميخوام بگم عاشقت هستم
توعين ناباوري يک شب
خالي گذاشتي هر دو دستم
تو بودي تمام هستي و مستي و راستي وتمام قصه من
تو بودي سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهاي بسته ي من
نيمه شب ازخوابم پاميشم
نيستي پيشم نيستي پيشم
بازديوونه ميشم دوريه تو
تيشه زد به ريشم نيستي پيشم
بي صدا از من خالي ميشم
همصدا با بي بالي ميشم
گونه هام خيس از شبنم غم نيستي پيشم
تو بودي تمام هستي و مستي و راستي و تمام قصه من
تو بودي سنگ صبورم و نگاه دورم و لبهاي بسته ي من

[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 15:44 ] [ میثم ]
[ ]

رباعیات حافظ

 

 

جز نقش تو در نظر نیامد ما را   جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت   حقا که به چشم در نیامد ما را
 □
بر گیر شراب طرب‌انگیز و بیا   پنهان ز رقیب سفله بستیز و بیا
مشنو سخن خصم که بنشین و مرو   بشنو ز من این نکته که برخیز و بیا
 □
گفتم که لبت، گفت لبم آب حیات   گفتم دهنت، گفت زهی حب نبات
گفتم سخن تو، گفت حافظ گفتا   شادی همه لطیفه گویان صلوات
 □
ماهی که قدش به سرو می‌ماند راست   آیینه به دست و روی خود می‌آراست
دستارچه‌ای پیشکشش کردم گفت   وصلم طلبی زهی خیالی که توراست
 □
من باکمر تو در میان کردم دست   پنداشتمش که در میان چیزی هست
پیداست از آن میان چو بربست کمر   تا من ز کمر چه طرف خواهم بربست
 □
تو بدری و خورشید تو را بنده شده‌ست   تا بنده‌ی تو شده‌ست تابنده شده‌ست
زان روی که از شعاع نور رخ تو   خورشید منیر و ماه تابنده شده‌ست
 □
هر روز دلم به زیر باری دگر است   در دیده‌ی من ز هجر خاری دگر است
من جهد همی‌کنم قضا می‌گوید   بیرون ز کفایت تو کاری دگراست
 □
ماهم که رخش روشنی خور بگرفت   گرد خط او چشمه‌ی کوثر بگرفت
دلها همه در چاه زنخدان انداخت   وآنگه سر چاه را به عنبر بگرفت
 □
امشب ز غمت میان خون خواهم خفت   وز بستر عافیت برون خواهم خفت
باور نکنی خیال خود را بفرست   تا در نگرد که بی‌تو چون خواهم خفت
 □
نی قصه‌ی آن شمع چگل بتوان گفت   نی حال دل سوخته دل بتوان گفت
غم در دل تنگ من از آن است که نیست   یک دوست که با او غم دل بتوان گفت
 □
اول به وفا می وصالم درداد   چون مست شدم جام جفا را سرداد
پر آب دو دیده و پر از آتش دل   خاک ره او شدم به بادم برداد
 □
نی دولت دنیا به ستم می‌ارزد   نی لذت مستی‌اش الم می‌ارزد
نه هفت هزار ساله شادی جهان   این محنت هفت روزه غم می‌ارزد
 □
هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شد   هر پاکروی که بود تردامن شد
گویند شب آبستن و این است عجب   کاو مرد ندید از چه آبستن شد
 □
چون غنچه‌ی گل قرابه‌پرداز شود   نرگس به هوای می قدح ساز شود
فارغ دل آن کسی که مانند حباب   هم در سر میخانه سرانداز شود
 □
با می به کنار جوی می‌باید بود   وز غصه کناره‌جوی می‌باید بود
این مدت عمر ما چو گل ده روز است   خندان لب و تازه‌روی می‌باید بود
 □
این گل ز بر همنفسی می‌آید   شادی به دلم از او بسی می‌آید
پیوسته از آن روی کنم همدمی‌اش   کز رنگ وی‌ام بوی کسی می‌آید
 □
از چرخ به هر گونه همی‌دار امید   وز گردش روزگار می‌لرز چو بید
گفتی که پس از سیاه رنگی نبود   پس موی سیاه من چرا گشت سفید
 □
ایام شباب است شراب اولیتر   با سبز خطان باده‌ی ناب اولیتر
عالم همه سر به سر رباطیست خراب   در جای خراب هم خراب اولیتر
 □
خوبان جهان صید توان کرد به زر   خوش خوش بر از ایشان بتوان خورد به زر
نرگس که کله دار جهان است ببین   کاو نیز چگونه سر درآورد به زر
 □
سیلاب گرفت گرد ویرانه‌ی عمر   وآغاز پری نهاد پیمانه‌ی عمر
بیدار شو ای خواجه که خوش خوش بکشد   حمال زمانه رخت از خانه‌ی عمر
 □
عشق رخ یار بر من زار مگیر   بر خسته دلان رند خمار مگیر
صوفی چو تو رسم رهروان می‌دانی   بر مردم رند نکته بسیار مگیر
 □
در سنبلش آویختم از روی نیاز   گفتم من سودازده را کار بساز
گفتا که لبم بگیر و زلفم بگذار   در عیش خوش‌آویز نه در عمر دراز
 □
مردی ز کننده‌ی در خیبر پرس   اسرار کرم ز خواجه‌ی قنبر پرس
گر طالب فیض حق به صدقی حافظ   سر چشمه‌ی آن ز ساقی کوثر پرس
 □
چشم تو که سحر بابل است استادش   یا رب که فسونها برواد از یادش
آن گوش که حلقه کرد در گوش جمال   آویزه‌ی در ز نظم حافظ بادش
 □
ای دوست دل از جفای دشمن درکش   با روی نکو شراب روشن درکش
با اهل هنر گوی گریبان بگشای   وز نااهلان تمام دامن درکش
 □
ماهی که نظیر خود ندارد به جمال   چون جامه ز تن برکشد آن مشکین خال
در سینه دلش ز نازکی بتوان دید   ماننده‌ی سنگ خاره در آب زلال
 □
در باغ چو شد باد صبا دایه‌ی گل   بربست مشاطه‌وار پیرایه‌ی گل
از سایه به خورشید اگرت هست امان   خورشید رخی طلب کن و سایه‌ی گل
 □
لب باز مگیر یک زمان از لب جام   تا بستانی کام جهان از لب جام
در جام جهان چو تلخ و شیرین به هم است   این از لب یار خواه و آن از لب جام
 □
در آرزوی بوس و کنارت مردم   وز حسرت لعل آبدارت مردم
قصه نکنم دراز کوتاه کنم   بازآ بازآ کز انتظارت مردم
 □
عمری ز پی مراد ضایع دارم   وز دور فلک چیست که نافع دارم
با هر که بگفتم که تو را دوست شدم   شد دشمن من وه که چه طالع دارم
 □
من حاصل عمر خود ندارم جز غم   در عشق ز نیک و بد ندارم جز غم
یک همدم باوفا ندیدم جز درد   یک مونس نامزد ندارم جز غم
 □
چون باده ز غم چه بایدت جوشیدن   با لشگر غم چه بایدت کوشیدن
سبز است لبت ساغر از او دور مدار   می بر لب سبزه خوش بود نوشیدن
 □
ای شرمزده غنچه‌ی مستور از تو   حیران و خجل نرگس مخمور از تو
گل با تو برابری کجا یارد کرد   کاو نور ز مه دارد و مه نور از تو
 □
چشمت که فسون و رنگ می‌بازد از او   افسوس که تیر جنگ می‌بارد از او
بس زود ملول گشتی از همنفسان   آه از دل تو که سنگ می‌بارد از او
 □
ای باد حدیث من نهانش می‌گو   سر دل من به صد زبانش می‌گو
می‌گو نه بدانسان که ملالش گیرد   می‌گو سخنی و در میانش می‌گو
 □
ای سایه‌ی سنبلت سمن پرورده   یاقوت لبت در عدن پرورده
همچون لب خود مدام جان می‌پرور   زان راح که روحیست به تن پرورده
 □
گفتی که تو را شوم مدار اندیشه   دل خوش کن و بر صبر گمار اندیشه
کو صبر و چه دل، کنچه دلش می‌خوانند   یک قطره‌ی خون است و هزار اندیشه
 □
آن جام طرب شکار بر دستم نه   وان ساغر چون نگار بر دستم نه
آن می‌که چو زنجیر بپیچد بر خود   دیوانه شدم بیار بر دستم نه
 □
با شاهد شوخ شنگ و با بربط و نی   کنجی و فراغتی و یک شیشه‌ی می
چون گرم شود ز باده ما را رگ و پی   منت نبریم یک جو از حاتم طی
 □
قسام بهشت و دوزخ آن عقده گشای   ما را نگذارد که درآییم ز پای
تا کی بود این گرگ ربایی، بنمای   سرپنجه‌ی دشمن افکن ای شیر خدای
 □
ای کاش که بخت سازگاری کردی   با جور زمانه یار یاری کردی
از دست جوانی‌ام چو بربود عنان   پیری چو رکاب پایداری کردی
 □
گر همچو من افتاده‌ی این دام شوی   ای بس که خراب باده و جام شوی
ما عاشق و رند و مست و عالم سوزیم   با ما منشین اگر نه بدنام شوی
[ شنبه 30 دی 1391برچسب:, ] [ 15:38 ] [ میثم ]
[ ]
صفحه قبل 1 ... 42 43 44 45 46 ... 49 صفحه بعد